من و عشقم و نی نی

هفته 18

مامانی چندروز بعد ترخیص از بیمارستان رفتم دکتر مغزو اعصاب که بعد گرفتن شرح حال از من و گرفتن نوار مغز گفت که اونروز بهت شوک عصبی وارد شده و یه قرص آرامبخش بهم داد با یه آمپول که بابایی نزاشت آمپول و بزنم و قرصم به اصرار خودم خوردم که خیلی کسلم میکرد و همش حالت تهوع داشتم.دکتر خودمم یه تست تحمل گلوکز برام نوشت و سونوی آنومالی.رفتم سونو شدم که اونجاهم گفتن خداروشکر سالمی و پسمل مامان .تست گلوکز رو هم دادم که واقعا وحشتناک و حال بهم زن بود که جوابشم زیاد جالب نبود قند ناشتام نرمال بود ولی قند یه ساعته و دو ساعتم یکم بالاتر از نرمال بود که دکتر زنانم به متخصص داخلی معرفی کرد تا آزمایشای تکمیلی برام بنویسه.دکتر داخلی هم نه گذاشت نه برداشت بهم...
3 آبان 1394

سه ماه غیبت

سلام مامانم خوبی گلم؟میدونم از دستم ناراحتی که چرا بعد سه ماه اومدم پست بزارم ولی خودت که در جریانی.ولی اومدم جبران کنم و تمام اتفاقای این سه ماه رو بنویسم .درست فردای روزی که آخرین پستو گذاشتم یعنی 24 تیر از عصر دلشوره و تپش قلب داشتم و زنگ زدم از دکترم برا شب وقت گرفتم.اونروز بابایی شیفت بود و من خونه مامان جون بودم.همه افطار کردن و من هم پلو مرغ خوردم و همگی باهم بعد شام رفتیم طبقه بالا یعنی خونه دایی هادی که اونروز کابینتش تموم شده بود تا ببینیم چطور شده.ده دیقه ای بالا بودیم که احساس کردم دنیا دور سرم میرخه و چشمام تار میبینه فقط اونو فهمیدم که دستای مامانمو گرفتم تا پس نیفتم.خلاصه منو رو تخت خوابوندن ولی حالم خوب نشد بالاخره رفتم پیش د...
3 آبان 1394
1